دینداری عملی
دینداری عملی بیشتر درنزد دینداران مصلحت اندیش یافته می شود ، وتیپ دینداری بدنی است وبیشترین تجلی آن در عمل عبادی وآئینی ومناسکی در نزد عامیان است عباداتی که حجم عمل بیرونی آن زیاد است ، ودر نوعی افراطی آن توام با بیماری است ،ودر نوع دوم شکل خارجی کمتر می شود ، این طرح رفته رفته دچار قبض می گردد.
عارفان میگفتن : هرگسی بداهت مارا ببیند نسبت به آن مومن میشود ، وهرگس نهایت مارا ببیند کافر می شود ، در بداهت راه بدلیل بالا بودن حجم اعمال بیرونی عوام نسبت به آنها مومن می شوند ، اما در نهایت بدلیل کم شدن حجم اعمال بیرونی وافزون شدن بر اعمال درونی عوام نسبت به آنها کافر می شوند ،پس دینداری در نزد عوام یعنی افزودن بر حجم اعمال بیرونی چون در این نوع از دینداری شکل خارجی عمل مهم است ، واما اهمیت دادن به شکل خارجی عمل آفت زا می باشد ویکی از آفت های مهم آن شخصیت پرستی است َََََ. بزرگ کردن شخصیت های دینی ودین را حول وحوش آنها سامان دادن و وجود آنها را موجب قوت دینداری شمردن ، واز مواجه با حقایق مجرد دینی پرهیز کردن و گریختن به شخصیتهای محسوس وملموس بهاء دو چندان دادن ، وخودبخود در اینجا تجلیل یک اصل میشود ، برای به عرش رساندن شخصیتهای دینی، دین تقویت میگردد ، وفکر میکند که شخصیتها نمایندگان دین هستند ، وباوردارند که در تحقق بخشیدن به عینیت دینی موثرند؟ وپرداختن به بزرگ کردن شخصیتهای دینی با دادن القاب در بزرگ کردن دین میداند .
همین القاب که در جامعه ما اختراع میگردد وبه شخصیتها نسبت داده می شود نوعی از بیماری عوام زدگی است ، که در غالب بزرگ کردن شخصیتها متجلی می شود و مواجه با این عمل یک نوع عمل عبادی دینی دانسته میشود ، وهر چه از این اشخاص بیشتر باشند ، می گویند جامعه دینی تر است . امور عقلانی اصولاٌ در اینجا جایی ندارد ....؟
دینداری عادتی
دینداری عامیانه رفته رفته عادتی می شود ، واز زمانی که چیزی مبّدل به عادت گردید بسیاری از خواص خودرا از دست میدهد " زندگی آدمیان برطبق عادت می گذرد" ماکارهای خلاف عادت را کمتر انجام می دهیم " خو" پذیر است نفس آدمی " اگرمابه امور روحی عادت نکنیم خودکشی خواهیم کرد " انسانهای عادتی انسانهای عادی هستند " این پرده عادت بر همه چیزگشیده میشود وشکل نخستین خود را از دست می دهد " دینداری هم از این امر مستثنی نیست " دین موروثی " تقلیدی ،عادتی ،مانند یک خو میشود "تنها عارفان هستند که ما را به عید کردن دردین دعوت کرده اند" انسان باید هر ر وز دین خود را نو کند وشیوه تازه درپیش بگیرد"
عارفان هردمی دو عید کنند عنکبوتان مگر قدیم کنند
دین معرفت وتجربت اندیش ، دین عید اندیش است " دین مصلحت اندیش عامیانه دین گهنه اندیش و جزم اندیش است " وقبض می آورد ملال ، فرعی وعرضی است نشاط هم ندارد .
وظیفه رهبران فکری جامعه این است "که از عادتی شدن دین جلوگیری کنند" این هنر ابتکار و تدبیر و تدبر می خواهد " والا دین یکی از اجزا زندگی می شود" و این عادت دینی غیراز حقیقت دینی است" که گوهر دین عید شونده است .
دینداری مصلحت اندیش دینداری جعمی است" دو صورت دیگر دینداری فردی است دینی که دستورات فقهی یا اخلاقی را می آورد" برای جمع وقتی جمع به آن عمل می کنند "یک دین عامه می شود ، فوائد دین در امور جمعی ظاهر میشود "احکام دین خصلت جمعی دارند " به همین دلیل است که قوانین دینی می تواند به شکل قانون متجلی شوند " که عمل به آنها به نفع جمع است "
بهر نان شخصی سوی نانوا دوید داد جان چون حسن نانوا را بدید
همچو اعرابی که آب از چاه کشید دید آب حیوان از رخ یوسف کشید
(( دینداری از خدا را برای خرما خواستن تا خدا را برای خود خواستن است))
پیامبر دین را در درجه اول برای مردم آورددر خور آنها بود وبه قواره مردم بریده شده" بود برای شما باید در خور شما باشد" دین یک متاع متوسط است ودر خور متوسطان است .
آن درختی جنبد از زخم تبر وآن درخت دیگر از باد سحر
هردوجنبش گربه هم ماند رواست آب تلخ آب شیرین را رواست
مصلحت اندیشی تنها بمعنای منفعت طلبی نیست " بلکه طالب سعادت بودن است " خواه سعادت دنیوی یا اخروی باشد " جامع شریعت وطریقت است " که درشریعت سخن از ظاهر دین وسعادت وانتظام امور دنیوی است " ودر طریقت که سخن از اخلاق ومجاهدت و ریاضت وسلوک معنوی وسعادت ونیکبختی اخروی طلب میشود " دینداری مصلحت اندیش عامیانه خواهانه رفاه این دنیا وسعادت آن دنیا است اما ازسر تقلید .
دینداری عامیانه معطوف به عمل ظاهری وبدنی است مهمترین تجلیات خود را در پرداختن به مناسک عبادی می داند ، ودر عین حال مبتلا به آفت جزمیت ، تظاهر ، تعصب ، خشونت ، می باشد ، واین آفتی است که بر جامعه دینی میزند ، وبرای جلوگیری از این آفت جمعی دو راه در پیش روی ماست" اول با نقد" ودوم در یک کلام بالا بردن و ارتقاع سطح دینداری"
"دینداری مصلحت اندیش عالمانه"
در این نوع از دینداری مصلحت اندیشی توجه به عمل است ، که در مصلحت اندیشی فقهی طالب مصلحت در سعادت دنیوی واخروی است " ودر مصلحت اندیش اجتماعی طالب عمل سیاسی است " (که نوعی باز اندیشی در تفکر دینی است ) دین را بجهت مقاصد سیاسی میخواهد" عقل عملی ابزاری مقصد اندیش است " آخرت اندیشی او تحقیقی است "
بزرگترین سرمایه ای که انسان از این جهان به جهان آخرت می برد " نفس اوست " وهیچ چیزی در جای دیگر ذخیره نمی شود " اگر طاعت ونیکخواهی و نماز و حج است همه اینها نهایتاٌ باید در نفس و ضمیر آدمی تاثیر بگذارد " وآنگاه آدمی این نفس را با خود به قیامت می برد "وهرسرمایه ای که اینجا اندوخته است " (در نفس ) آنجا سود خواهد داد " واگر دست این نفس و روان تهی باشد " در آن جهان تهی دست می ماند " این نوع نگرش در دین یک عمل اخلاقی را برتر از یک عمل فقهی می داند" آدمی را بجای نگریستن در ظاهر اعمال وآسان گیری او را به تزکیه وتصفیه نفس می خواند "
تعصب
تعصب بمعنای دفاع جزم اندیشان از چیزی می باشد ، مساوی است با دفاع جاهلانه ، مساوی است دفاع ساده لوحانه ، که توام با سکینه روح نیست همراه با یقین نیست ، وفاصله زیادی است میان جزم ویقین ، جزم مانند میوهای است که بردرخت جاهلیت وتعصب عامیانه نشسته وبعضی آنرا به حساب یقین میگذارند.
دینداری هویتی
دینداری هویتی : به دینداری اطلاق میگردد که دیندار نمی داند دین چه نسبتی با او برقرار می سازد ودین جزئی از اجزای آنان شده است.
دینداران در فجر طلوع یک دین آن را بعنوان یک حقیقت بر میگیرند" ونسبتی که باآن برقرار میکننداز سر آگاهی وشناخت است ،اما به دنبال آنها نسلهای بعدی که میایند عملاٌ انتخابی به طور عموم صورت نمیگیرد وبصورت میراث وهدیه ای است که به آنها میرسد. از این به بعد دینداری جز هویت آنها محسوب میشود .دین بعنوان عنصری از عناصر هویت بخش آدمی درمیاید .
اما کسانی که دین را بعنوان یک فعل اختیار میکنند یعنی اسلام می آورند نه اسلام به آنها هدیه داد می شود ، اسلام آنها اسلام هویتی نیز می شود .
هویتها در تقابلها است که پر ر نگ میشوند وبدرد این میخورند که تمایز میان خودی وبیکانه ایجاد کنند ، این کارها را بطبع می کنند نه بذات ، این که یک شخص مسلمان است کافر نیست ، بطبع دینداری از راه می رسد ، پس اگر شخصی برای تمایز از دیگران دینی را برگزیند این نوع اختیار کردن دین را دینداری هویتی می گویند .
اگر کسی دینی را بخاطر عناصر تشکیل دهند او وبه خاطر ارزشهای که معرفی می کند دید ، سنجید ، برگزید ، آ ن را دین حقیقتی می نامند .
هیچ انسان اندیشمندی چیزی رابخاطر عواقب ناخواسته آن برنمیگیرد ، چیزی رابخاطرحقانیت وارزش داربودنش اختیارمی کند ، وسپس یک سری از احکام بر او مترتب می شوندکه به اوهویت می دهند .
عناصرهویت دهنده بادین تفاوت جوهری دارند ،ایرانی بودن ماعنصرهویت بخش ماست اماحقیقتی از حقایق عالم نیست ، اگرکسی غیرایرانی باشدهویتش باطل نمی شود ، اما اگردینی واقعاٌ حقیقت باشد ، ودینی واقعاٌ باطل ، روی آوردن به آن حقیقت محض ضامن هویت انسان می شود ، واین فرق جوهری دارد .
در دینداری عوام دین علل عموم جنبه هویتی داردبرای مردم تا حقیقتی ؟ چون عنصرمصلحت اندیشی درآنجا لحاظ می شودانسان را از حقیقت اندیشی دورمی کند ، دین فایده جو باعث می شود انسان نسبت به حقیقتی که در دین نهفته است غافل باشد.