چنگ بی قانون

این وبلاگ درجهت ارتقاءمعارف دینی است

چنگ بی قانون

این وبلاگ درجهت ارتقاءمعارف دینی است

عشق وتنهایی

تنهایی وغربت حکایت انسانیت امروز است وعشق حکایت انسان امروز معجون شگفت انگیزی که یک سرش در تنهایی است ویک سرش در عشق "و تنهایی بردوصورت است یکی جبری ودیگری آزادوعشق بر هزاران صورت یا بهتر بگویم به تعدد نفوس بشر به نوع دلبستگی شان نسبت به موضوع یا موضوعات خاصی است که خود را در آن جستجو می کنند . انسانی که خود یعنی حقیقت وجودی خود را ترسیم نکرده باشد در باران آفرینش هرقطره ای را کل می یابد ودر پی آن روان می شود و خود را که ازمعجزه آن قطره حیاتی تازه یافته "خود حقیقی می پندارد" عشق معجزه شناخت است " که انسان در تنهای به آن می رسد " وآشنا همواره غریبه است " وشما در این حرکت تحمیلی تحمل می کنید هجران را واز آن لذت می برید خودخواهانه " وصل صورت بی جان وبی وصف عشق است " که تمام تصورات را به تصدیقات محمل مبدل می سازد. " وپرواز رادرقفس حیات بدون آزادی تصوری است که بداهت آگاهی بدان راهی ندارد" پس وصال یعنی درک مفهوم این مطلب خاص" که همواره عاشق در تصورات خود آن را بزک کرده است " معشوق هیچ نیست جز خودت " که در خودهای دروغین دفن شده است " خودهای که محیط بر تو وبرما تحمیل کرده است "  و این خودهای دروغین در تنهای به مرگ می رسند " به دنبال حیات خودحقیقی را نیز می برند "  هر آشنا یک دروغ یک فریب " خودها دروغیند وآشنایان نیز دروغیند " وحقیقت درزیر این خودها می میرد " پس ای دوست تنهای را بعنوان یک هدیه که حقیقت مطلق بما ارزانی داشته به خود واقعیت تحمیل کن تا به شناخت خود برسی " در این تنها یی وعشق را تجربه کن در این سوزش مداوم ......؟

 

خاتمیت

خاتمیت :

خداوند برای هدایت خلق پیامبرانی را به سوی مردم فرستاد پیامبران الهی برای هدایت خلق متناسب با شرایط زمانی به تبلیغ یا تشریح وحی اهتمام ورزیدند . این تسلسل تاریخی ازلحاظ عقلانی باید ادامه بیابد بدلیل اینکه هدف از این رسالت که هدایت خالق بسمت آگاهی وبصیرت بود محقق نشده است . اما بنا به نظر مسلمان انقطاع وحی محقق شده است بنا به تصدیق شخص پیامبر اسلام که ادله ای بر آن اقامه نشده است . پیامبر بر مسلمانان ولایت دارد واین ولایت باید از جانب همه مسلمانان به رسمیت شناخت شود . در بیان خاتمیت ولایت پیامبر محوریت دارد پیامبر برای اثبات بیاناتش از شخصیت خود کمک می گیرد  پس پشتوانه سخنان رسول شخصیت اوست این شخصیت واجدهمان شرایطی ابلاغ وحی است که دیگران بدین نحو از آن بر خودار نیستند .

ولایت

پیامبر دارای دو نوع ولایت است ولایت ظاهری وولایت باطنی ولایت ظاهر پیامبر محقق است بر صدور احکام وشرایع اولیه اسلام وولایت باطنی منوط به تبعیت اهل یقین ازتجارب دینی ومشاهدات ومکاشفات ومراقبات ومراودات آن حضرت در سیر وسلوک نفسانی ومواجیدعرفانی در کسب مدارج معرفتی وطی طریق به معراج اعلاعلیین که ملتزم است به حی وحاضر بودن پیامبر که نافی تمامی ولایت های غیر اوست" این در حق واقع نشان از ادامه وحی نه انقطاع آن بر اهل معرفت است" اما اهل ایمان ولایت ظاهری دارند وبا وفات پیامبر انقطاع وحی حتمی است وباید ولایت ظاهری را برای هدایت انتخاب کنند " تا شرایع واحکام را که پوسته دین هستند برای طی مدارج معرفتی به مغز دین هموارسازد تا ازتقلید به تحقیق وازحصول به حضور واز علت به دلیل رسیده واز این پس هر انسانی که اهل اجتهاد است رسالت بر پیروی وانقطاع پیروی دارد ، پیروی از تجارب دینی شخصیت پیامبر وانقطاع از ولایت ظاهری که معلول ماندن در پوسته دین است، پس حقیقت دین در شخصیت پیامبر نهفته است شخصیتی که همواره در طی قرون واعصار رنگ کهنگی بر آن نخواهد نشست وپیراوان طریقت حق را با سراج هدایت آن رنگین کمان ولایت به سرمنزل مقصود خواهد رساند

کاوه یا اسکندری

موجها خوابیده اند ، آرام و رام
طبل توفان از نو افتاده است
چشمه های شعله ور خشکیده اند
 آبها از آسیا افتاده است
در مزار آباد شهر بی تپش
 وای جغدی هم نمی اید به گوش
 دردمندان بی خروش و بی فغان
خشمنکان بی فغان و بی خروش
 آهها در سینه ها گم کرده راه
مرغکان سرشان به زیر بالها
 در سکوت جاودان مدفون شده ست
 هر چه غوغا بود و قیل و قال ها
 آبها از آسیا افتاد هاست
 دارها برچیده خونها شسته اند
 جای رنج و خشم و عصیان بوته ها
 پشکبنهای پلیدی رسته اند
 مشتهای آسمانکوب قوی
 وا شده ست و گونه گون رسوا شده ست
 یا نهان سیلی زنان یا آشکار
 کاسه ی پست گداییها شده ست
خانه خالی بود و خوان بی آب و نان
 و آنچه بود ، آش دهن سوزی نبود
 این شب است ، آری ، شبی بس هولنک
لیک پشت تپه هم روزی نبود
 باز ما ماندیم و شهر بی تپش
 و آنچه کفتار است و گرگ و روبه ست
گاه می گویم فغانی بر کشم
باز می بیتم صدایم کوته ست
در شگفت از این غبار بی سوار
… خشمگین ، ما ناشریفان مانده ایم
 آبها از آسیا افتاده ، لیک
باز ما با موج و توفان مانده ایم
 هر که آمد بار خود را بست و رفت
 ما همان بدبخت و خوار و بی نصیب
 زآن چه حاصل ، جز دروغ و جز دروغ ؟
زین چه حاصل ، جز فریب و جز فریب ؟
باز می گویند : فردای دگر
 صبر کن تا دیگری پیدا شود
 کاوه ای پیدا نخواهد شد ، امید
کاشکی اسکندری پیدا شود  


اصناف دینداری

اصناف دینداری

دینداری مراتب ومراحلی دارد

در اولین مرحله دچارجزم است

درمراتب میانی دچار حیرت است

در مراتب پایانی دچاریقین است

پیامبر دینی را عرضه کرد به نام اسلام ، این دین بتدریج بسط یافت ، ومخاطبان که دررسیدن ، واین دین را تحویل گرفتن ، واز زوایای مختلف در آن نگریستن ،  وبه اسباب مختلف به آن دل بستن ، زمانی که یک متاع اسمانی به زمین میآید زمینی میشود ،

وهرکس سهم خود را از آن برداشتن ، پاره ای از دین راز آلود بود ، دین شناسآن آن را برگرفتن ، پاره ای را عوام برگرفتن ، وپاره ای را عالمان برگرفتن .

مانند نوری که به منشور تابید زمانی که ازآن سر منشوربیرون آمد ،طیفی شدبود، واجد رنگهای مختلف واین رنگها بنوبه خوددرمنشورهای تازه تابیدن بطوری که امروزمابا طیفی وسیعی از اندیشهای دینی مواجه هستیم . این به معنای بسط تاریخی دیانت است واین اقتضای اجتماعی شدن دین است .

هریک از این لایحه ها توحید،  نبوت ، معاد ، دینداران خاصی دارند که با سایر لایحه های دینداری فرق میکند ، البته قابل جمع هستند .

 نوع نگرشی که مانسبت به محیط پیرامون وتعلق خاطری که میان ما آدمیان ایجادمیکنند، پایه گذاراندیشه های متنوع هستند.

    گاهی هدف کنترل وسلطه وسواری گرفتن بر طبیعت  است علوم تجربی وتکنولوژی مدنظرماست. واگر فهم جهان هستی باشد روبه علوم تحویلی خواهید آورد . واگرآزادی ورهای بخشی باشد روبه علوم نقدی. گاهی نگاه آدمی به محیط پیرامونش معطوف به فایده وشناخت ابزاری است .گاهی هم شناخت معطوف به استفاده است وعرضی نیست هدف شناختن است ، اتحاد بین عاشق ومعشوق . گاهی شناخت معطوف به نقد است ،نگاه روآنگاو به مریضش .

اگر چه دانشها بخاطره درون مایه ومحتوی که دارندوبخاطر عنایتی که مانسبت به آنها داریم تقسیم بندی میشوند .برحسب چگونگی ونوع شناخت ومقدمه ای که در پیش میگیرید عوض خواهند شد.

نوع اول دینداری : دینداری ابزار اندیش فایده جو است که معطوف به عمل دنیوی واخروی می باشد . و به دو صورت ظا هر می گردد .که چه در اقتصاد ، سیاست ، تعلیم وتربیت........ باید فایده جو باشد .

1 – دینداری مصلحت اندیش عامیانه

2- دینداری مصلحت اندیش عالمانه

در این دونوع دینداری دین خادم فایده است .

دکترعلی شریعتی نیزدین فایده جورا نه محصور کردن دین در فوائده اخروی میداند بلکه باید مشکلات دنیوی ما را حل کند .آخرت ما تابع دنیای ماست . نهضت پروتستانیسم برنامه محقق کردن دین فایده جو را درغرب به انجام رسانید .

دین یعنی راه ، راهی که باید ان را طی کرد . نه منظره ای که آن را  تماشا کرد .

نوع تعلق خاطر ما نسبت به دین ، دینداری ما را مشخص خواهد کرد ، یعنی از دین چه تصوری در ذهن داریم ، تصویر یک منظره ، تصویر یک معشوق ، تصویر یک جاده ..

نوع دینداری ما را مشخص می کند ، وتوحید ، نبوت ، حتی اخلاقیا ت ما را مشخص خواهد کرد ، وغالب دینی که ما در طول تاریخ می بینیم از همین نوع است ،( دین فایده جو ) چه عامیان درقدیم وچه عالمان در جدید که یکی اخرت گرا ویکی دنیاگراست .

1- دینداری مصلحت اندیش عامیانه

نوعی دینداری علتی است که شخص برای رسیدن به معتقدات خود دلیلی نداشته باشد ، راهی راه نپیموده است ، هیچ سنجشی نکرده است ، بلکه عللی درکار بود که شخص را بدین راه رسانید است ، وبر دینداری اواثر گذاشته است ، که علل غیر فکری، غیر معرفتی ، وغیر استدلالی است ، و عوامل ارثی ، محیطی ،خانوادگی ، تبلیغی ، تقلیدی ، وامسال اینها که اکثر دینداران بدان موصوف هستند .

دینداری علتی از جنس میراث است ، و دینداری غیر علتی ازجنس فعل است

دینداری علتی : چون از جنس میراث است کالایست دربسته وسربسته که شخص دیندار از درون مایه ومحتوا ی آن بی خبر است ، چه خبیث باشد وچه شریف حاضر به بازنمودن آن نیست نه برای خود ونه دیگران چون از مملوکات انسان بحساب میاید ، واو نیز جاهلانه ومتعصبانه از آن دفاع میکند که دفاعی جزم اندیشسانه است ، نسبت این دیندار با دین نسبت مالک با مملوک است .

پیامبر دین مصلحت اندیش

پیامبردین مصلحت اندیش

پیامبر دین مصلحت اندیش صفت مبشر ومنذر را دارد ، حداقل انتظار دینداران پرداختن به این موضوع است که سود دنیا وآخرت در چیست؟ دراین نوع از دینداری پیامبر حتی درحد یک استادعمیق وراهنما هم برای آنها جلوه نمکند ، واز پیامبر انتظار پرداختن به سری حقایق را ندارند تنها انتظار از پیامبر پرداختن به سودوزیان است ، و صفت مبشر ومنذر دقیقاٌ به همین معنا از آن افاده می شود، قرآن این حداقل وصفی است که از پیامبر بیان می کند .

ناطق کامل چوخان باشی بود                     برسرخوانش زهرآشی بود

 اماملا محسن فیض کاشانی قرآن را بر چهار بخش منقسم می داند .

1-         عبارت قرآن : برای عوام است

2-         اشارت قرآن : برای خواص است

3-         لطائف قرآن : برای اولیاء است

4-         حقایق قرآن : برای انبیاء است 

خدای دینداران مصلحت اندیش عامیانه

خدای این نوع ازدینداری خدای عامروناهی است واین مهمترین نعمتی وخدمتی که به بندگان خودمی دهد همین است ، یعنی امرونهی ، ومانندیک پدرسختگیرویک قاضی سختگیر جلوه میکند ،وسازنده یک خدای شارع است ، واین چهره غالب خداوند دین مصلحت جوی عامیانه میباشد . خداوند درخارج از ذهن ما واحد است .

اما پلورالیسم حاکم بر دین تنوع دینداران رادر دامن خود به کمال رسانده است . یکی خدا را در چهره قاضی ، ودیگری درچهره کریم ،و هرگسی خدا را درچهره ای متجلی میبیند .

عبد یعنی برده

واجداین معنای زیبا نیست که ما امروز از آن استفاده میکنیم ، رابطه ارباب با بنده رابطه شخصی با داشتن تمامی حقوق باشخصی بدون هیچگونه حقی است . بنده در حکم شیء از اشیاء بی جان است ، واقعاٌبعضها نسبتی که بین خود وخدا قائل شده اند همین است یعنی بردگی ، منطبق است بر نظامات برده داری .

خداوند بصورت یک ارباب تازیانه به دست وخشن ، وانسان هم به صورت یک برده که واجد هیچ حقی از حقوق نبود ،انسان هر چه بیشتر خواری وخفت و تظلم بیشتری تن بدهد ، اینطور خداوند از او راضی ترخواهد بود . رضایت خداوند یعنی بدست آوردن قعطه ای بزرگتر از بهشت ، این شرط عبودیت است ، این شرط اخلاق است ، وطرح این موضع در مبحث اخلاقیات کاملاٌ غلط است . دینداری که فقط به امر ونهی می اندیشد وتمایل دارد انسان را به آن سو متمایل سازد ، یعنی هرچه بیشتراز انسان برده بسازد واز خداوند ارباب  ، و خداوند وانسان را هرچه بیشتر ازهم دور بسازد  . ونقش رحمانیت و رحیمی خداوند در قرآن این است ، که ما خداوند را بصورت یک ارباب نبینیم واز او دور نشویم  .

ما در هر مرتبه ای از دینداری که قرار داشته باشیم محکوم به تشبیه هستیم خروج از این ورطه امکان ناپذیر است . انسان در هردرجه ای که باشد به خداوند کیفیت می دهد .

دینداری بدون حیرت

 

دینداری عامیانه دینداری بی حیرت است ،خداوند بی چون است  ، فعل او هم بی چون است ، و موا جه با بی چونی حیرت آور است  ، زمان زوال حیرت است  ، که آدمی موضوع شناخت خودش را تحت کیفیتی از کیفیات قرار دهد ، واز آن طریق بر آن غلبه کند ، اما اگر موضوع بی کیفیت باشد بی چون باشد ، در آن صورت مواجه با او جز حیرت آفرینی کاردیگری نمی کند . خودتان را در دریای حس می کنید بی کرانه به هر سو نگاه میکنید آب شما را فرا گرفته است ، وشما در آن میانه کم هستید ، برای اینکه خداوند شناخته شود ذهن عامی و عادی می گوشد تا ردای از تشبیه را بر او بپوشاند وسپس به شناخت او قیام کند ، چنین خدای از لحاظ شرعی ایرادی ندارد  ، بهمین دلیل بیشترقسم های که میخورند ، راحت شگسته می شود ، کسانی راحت به خداوند قسم می خورند که قیمت این متاع را نمی دانند .