چنگ بی قانون

این وبلاگ درجهت ارتقاءمعارف دینی است

چنگ بی قانون

این وبلاگ درجهت ارتقاءمعارف دینی است

عشق

عشق

 

عشق صفت ذاتی  عاشق است " معشوق نسبت به عشق صفت عرضی دارد "  "صفت ذاتی معشوق نیست " معشوق تجلی همه ی صورتهای ذهنی وعینی است " که عاشق در یک لفظ بنام معشوق خلاصه اش می کند " کمال همه خوبی ها وارزشهای است " که انسان خاکی در بتی بنام معشوق متجلیش می بیند " تااو را معرفی کند " و این تعریف اوست "در تسلسل نیروی حیات مادی " با کشف وشناخت آغاز می گردد" خود(مجازی) را که در تلاطم زندگی" از پستی به مستی" می رسد " ومستی مقوله احساس است " و احساس مقوله غربت است " وغربت مقوله انسان  "وانسان راز خلقت است "و مستی چراغ مایه هستی " یکی از بزم می گوید " یکی از عزم " و عشق زایش هردو است  " تا جام وجودش از می لا وجود پرکند"  تا عزم یار به تولا دوا شود "  جام وجود ش همواره در طلب است " به ناز ساقی می سوزد "  تا اشک دودیده به تمنا پر آب کند "  معشوق بی خبر است " خبر از بی خبر او حکایت کنند " معشوق همان جلاد عاشق کش است " که لذت مرگ را به عاشق می چشاند " وعشق همواره در اتصال این دو " وخداوند عاشق است " وانسان معشوق "  درتب انسان می سوزد " وانسان رخ به لجن می شوید " تا لقاء به مرگ رسد "  عاشق حیات را درممات میجوید "  وتو اگر عاشقی رسالت عشق نمی دانی " کافر عشقی " که کفر را عذابی در خور است "  واگر معشوقی در پی عشق روان باش " تا عاشق به جرم تو عذاب نگشد " واین روایت عشق است "

روزی عاشقی پس از سالها رنج ودرد وفراق وهجرانی که در غم معشوق گشیده بود به معشوق رسید . معشوق" با نگاهی ترحم بر انگیز روبه  عاشق بیچاره کرد وگفت : تو کیستی ............؟ عاشق سر به زیر انداخت ورفت .....؟

 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد