پیامبردین مصلحت اندیش
پیامبر دین مصلحت اندیش صفت مبشر ومنذر را دارد ، حداقل انتظار دینداران پرداختن به این موضوع است که سود دنیا وآخرت در چیست؟ دراین نوع از دینداری پیامبر حتی درحد یک استادعمیق وراهنما هم برای آنها جلوه نمکند ، واز پیامبر انتظار پرداختن به سری حقایق را ندارند تنها انتظار از پیامبر پرداختن به سودوزیان است ، و صفت مبشر ومنذر دقیقاٌ به همین معنا از آن افاده می شود، قرآن این حداقل وصفی است که از پیامبر بیان می کند .
ناطق کامل چوخان باشی بود برسرخوانش زهرآشی بود
اماملا محسن فیض کاشانی قرآن را بر چهار بخش منقسم می داند .
1- عبارت قرآن : برای عوام است
2- اشارت قرآن : برای خواص است
3- لطائف قرآن : برای اولیاء است
4- حقایق قرآن : برای انبیاء است
خدای دینداران مصلحت اندیش عامیانه
خدای این نوع ازدینداری خدای عامروناهی است واین مهمترین نعمتی وخدمتی که به بندگان خودمی دهد همین است ، یعنی امرونهی ، ومانندیک پدرسختگیرویک قاضی سختگیر جلوه میکند ،وسازنده یک خدای شارع است ، واین چهره غالب خداوند دین مصلحت جوی عامیانه میباشد . خداوند درخارج از ذهن ما واحد است .
اما پلورالیسم حاکم بر دین تنوع دینداران رادر دامن خود به کمال رسانده است . یکی خدا را در چهره قاضی ، ودیگری درچهره کریم ،و هرگسی خدا را درچهره ای متجلی میبیند .
عبد یعنی برده
واجداین معنای زیبا نیست که ما امروز از آن استفاده میکنیم ، رابطه ارباب با بنده رابطه شخصی با داشتن تمامی حقوق باشخصی بدون هیچگونه حقی است . بنده در حکم شیء از اشیاء بی جان است ، واقعاٌبعضها نسبتی که بین خود وخدا قائل شده اند همین است یعنی بردگی ، منطبق است بر نظامات برده داری .
خداوند بصورت یک ارباب تازیانه به دست وخشن ، وانسان هم به صورت یک برده که واجد هیچ حقی از حقوق نبود ،انسان هر چه بیشتر خواری وخفت و تظلم بیشتری تن بدهد ، اینطور خداوند از او راضی ترخواهد بود . رضایت خداوند یعنی بدست آوردن قعطه ای بزرگتر از بهشت ، این شرط عبودیت است ، این شرط اخلاق است ، وطرح این موضع در مبحث اخلاقیات کاملاٌ غلط است . دینداری که فقط به امر ونهی می اندیشد وتمایل دارد انسان را به آن سو متمایل سازد ، یعنی هرچه بیشتراز انسان برده بسازد واز خداوند ارباب ، و خداوند وانسان را هرچه بیشتر ازهم دور بسازد . ونقش رحمانیت و رحیمی خداوند در قرآن این است ، که ما خداوند را بصورت یک ارباب نبینیم واز او دور نشویم .
ما در هر مرتبه ای از دینداری که قرار داشته باشیم محکوم به تشبیه هستیم خروج از این ورطه امکان ناپذیر است . انسان در هردرجه ای که باشد به خداوند کیفیت می دهد .
دینداری بدون حیرت
دینداری عامیانه دینداری بی حیرت است ،خداوند بی چون است ، فعل او هم بی چون است ، و موا جه با بی چونی حیرت آور است ، زمان زوال حیرت است ، که آدمی موضوع شناخت خودش را تحت کیفیتی از کیفیات قرار دهد ، واز آن طریق بر آن غلبه کند ، اما اگر موضوع بی کیفیت باشد بی چون باشد ، در آن صورت مواجه با او جز حیرت آفرینی کاردیگری نمی کند . خودتان را در دریای حس می کنید بی کرانه به هر سو نگاه میکنید آب شما را فرا گرفته است ، وشما در آن میانه کم هستید ، برای اینکه خداوند شناخته شود ذهن عامی و عادی می گوشد تا ردای از تشبیه را بر او بپوشاند وسپس به شناخت او قیام کند ، چنین خدای از لحاظ شرعی ایرادی ندارد ، بهمین دلیل بیشترقسم های که میخورند ، راحت شگسته می شود ، کسانی راحت به خداوند قسم می خورند که قیمت این متاع را نمی دانند .