دوستان عزیزم : انسان دارای مقامی است که آن را مقام انسانی گویند " تمایز انسان با همه ی موجودات جهان در این مقام نهفته است " این مقام بالقوه است "برای به فعلیت رساندن باید مدارجی را طی نمود" اولین قدم احساس نیاز است "نیاز به چیزی که مجموعه ی نیاز های انسانی را مرتفع سازد " متناسب با ارتفاع گرفتن نیازهای انسانی سطح انتظارات انسانی نیز فراتر می رود"وتصورات او مصداق حقیقی تر به خود می گیرد " از این به بعد نیازها مبدل به شناخت می گردد " اولین قدمی که برای شناخت انسان بر می دارد اولین قدم انسانی نیز محسوب می شود " شناخت در مرحله تکوینی خود به یقین یا فهم ودرک می رسد " فهمی که انسان نسبت به حقیقت می یابد فهم باطنی است " که ریزش به غیر ندارد " هر انسانی باید خود به تنهایی به فهم این حقیقت برسد " حقیقت متکثر است " درک ابعاد حقیقت از بضاعت یک انسان خارج است " هر انسانی خود یک بعد از ابعاد حقیقت است که واحد نیست ومتکثر است" به اندازه نفوس حقیقت داریم " رسیدن به مقام انسانی یعنی درک وفهم یکی از حقایق مندرج برحقیقت عالم " که درک وتجارب شخصی همانطور که بیان شده قابل انتقال به غیر نیست نوعی تجربه باطنی درونی است که در میان الفاظ جاری تداعی معانی برای آن نمی توان یافت " یک صورت ذهنی خاص است " که در عالم ناسوت شباهت لفظی برای بیان ندارد " مقام انسانی مقام درک جهانی است که موجودی که در حیات آنجامسکن می گیرد با همه ی وجود قطع رابطه می کند ارتباط او تنها در حد جبر است نه اختیار " که او از اینجاهم مختار است وهم مجبور " صفاتی که در او متجلی شده است او را به یک تماشا چی در هستی می رساند " در حکمت حیات وممات نقش وجودی او شده است " سیرت وصورت یکی شده اما طریقت هنوز ادامه دارد واو رهرو راهی لایتناهی است به سوی درک وجود حقیقی که دیگران برای رسیدن به مقام والای انسانی بدان نیاز دارند ....؟